ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دندان فندق درآمده ، خیلی کوچک و نامحسوس. امشب فهمیدیم از بس که انگشتش را می کند دهانش و مخصوصا سمت چپ لثه اش می کشد.
چیزی ننوشته ام و خودم را سرزنش می کنم . از فردا ده روز وقت دارم. و این خیلی وقت کمی برای نوشتن دو تا داستان است.
بغض کمی مانده اما به همه غصه ها گفتم به درک و گور بابای همه شان. من نمیخواهم بیخودی ناراحت باشم.
بعد از مدتها یک ساعت با هم حرف زدیم. مثل قدیمها. مثل قدیم. مثل روزهایی که دوست صمیمی بودیم. حالا حرفهای مشترک مثل قدیم بسیارند. امیدوارم زودتر خوب شوی مامان کوچولو.
حالم بهم می خورد وقتی که کسی من را به خاطر خودم دوست نداشته باشد. یا بدنم را بخواهد یا پول لازم داشته باشد.
دیشب با گریه خوابیدم. هر کار می کردم خوابم نمی برد و انگار غمی عمیق و جانکاه هر لحظه در وجودم شعله ور می شد. هدفونم را گذاشته بودم و آهنگ گوش می دادم. اما باز هم خوابم نبرد. نزدیک دو هدفونم را بیرون آوردن و اشکهایم را پاک کردم و چشمانم را بستم و آرزوی خواب کردم. و خوابیدم. الان بیدار شدم که به نظر باز هم زود است و تا بیرون رفتنم نیم ساعت وقت دارم که روی تخت ، دراز باشم. چه خوب که صبح شد و کابوس شب تمام شد. با آمدن صبح غم دیشب کمتر شد. شاید هم رفت.
در دنیایی که مرد راحت می تواند سر زنش را ببرد و در خیابانهای شهر قهقهه بزند و از کارش خشنود باشد ، در این سرزمین ، چگونه می شود نفس کشید؟ حالت از مردها بهم نمی خورد؟ هیچ زنی ناموس، هیچ کس نیست. این شعرها را دور بریزد لطفا. دوران غیرت و ناموس به پایان رسیده است.
امروز هر خیابانی که گذشتم و از هر اتوبانی که رد شدم، از آسمانش عکس رفتم. برایم مثل یک مدیتیشن بود که به ابرها نگاه کنم، بدون اینکه تصادف کنم یا منحرف بشوم یک عکس با دقت بیاندازم. و توی گوشیم پر از عکس آسمان آبی با ابرهای قشنگ آسمان است .
چه کسی بود که گفت آسمان هر جا همین رنگ است؟
دخترک هر شب قبل از خواب یک کتاب می خواند . یک سررسید برداشته و خاطراتش را می نویسد. کلماتش را هر طور که می گوید می نویسد البته قرار بر این است که من نخوانده باشمش. اما من غش کردم برای نوشتن هایش. من از راهنمایی دفتر خاطرات داشتم. او از هفت سالگی. اینها یعنی تغییر نسل.
وسط کتاب خواندن خوابش می برد. امشب بغلش کردم موقع گریه کردن و بهش گفتم من توی دنیا تو را از همه بیشتر دوست دارم. به چشمانم نگاه کرد و آرام شد.
می خواهم هر روز بهش بگویم چقدر دوستش دارم.
آتیه در فیلم خسوف خیلی زیباست، حتی اگر چشمانش سبز نبود من او را خوش قیافه اعلام می کردم. جوری نگاه می کند که دل آدم آب می شود . برای همه پسران برومند این مرز و بوم ، همچنین دختران زیبا و خوشگل و نازنینی آرزومندم.
خوشحالم چون فردا تمام روز را در خانه هستم و به مدرسه کذایی نمی روم. خیلی خسته شدم. امروز از سیدخندان به قیطریه رفتم. آن موقع برف می آمد. روی پل صدر مه آلود بود و برف می بارید. وقتی رسیدم خبری از برف نبود.