ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تا برسم به خانه و از خیل عظیم ماشین ها جان بدر ببرم ، هوا آنقدر تاریک شده انگار هزار ساعت از غروب خورشید می گذرد. تا رسیدم ، تمام لباسها را در می آورم و همه را عوض می کنم، سینه هایم را می شورم، بوی ژل سونوگرافی روی تنم زنده می شود، خوب همه جا را می شورم و خشک می کنم و سوتین و بلوز تمیز می پوشم.
امشب از داشتن دو جزیره اسرار آمیز روی تنم خوشحالم، دو جزیره کوچک سبز و سالم دارم و این خبر را دکتر مهربان ، راس ساعت شش و پانزده دقیقه بهم اعلام کرد.
جزیره هایی که با وجود کیست هایی ساده و پیچیده که در موقعیت ساعت سه در جزیره سمت چپ، ساعت دوازده در هر دو جزیره قراردارند اما در وجود و طبیعت و سرشتشان است و هر چند وقت یکبار باید مورد بررسی ناخدا قرار بگیرند تا خیالم از طوفانهای احتمالی راحت باشد.
و در چهل سالگی یک ماموگرافی اساسی را تجربه خواهند کرد.
موقع روییدن جزیره ها خیلی خوشحال نبودم، تغییراتم باعث می شد خودم را جمع کنم و قوز بنشینم اما حالا چنین احساسی ندارم ، از داشتنشان کیف می کنم .
دیشب که از خودم ناامید بودم، به مردها حسودیم شد ، نه پریود می شوند ، نه چک آپ و سونوگرافی رحم و سینه دارند و خوش و خرم زیر پلها می شاشند( خودم امروز به شخصه آقایی با کت و شلوار را دیدم که به سمت جوی زیر پل می رفت و می خواست خودش را راحت کند)
یعنی واقعا راحتترین شرایط موجود بدنی و فیزیکی...
اگر قرار بود که انتخاب کنم، باز هم زن بودن را انتخاب می کردم.
گذشته از شوخی ، مرد بودن هم سختترین کار دنیاست،
وقتی که تو را دوست دارم.
۲۳اسفند۹۹