ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سرم درد می کند. از خواب که بیدار شدم انگار وقتی دولا می شدم سمت چپ پیشانیم درد گرفت. من تا اینجا همه روزه هایم را بدون سحری گرفته بودم و فقط آب می خوردم. وقتی دیشب بی وقت ساعت یک و نیم غذا خوردم و بعد از کلی چرخیدن خوابم برد سردرد گرفتم. فهمیدم همان فقط آب خوردن برایم کافی است و خوب خوابیدن خیلی بهتر از خوردن است. سردرد هی آمد جلوتر و جلوتر، حالا فلجم کرده. فقط می توانم ولو باشم روی مبل و هیچ کاری نکنم. روزهایی که بیرون از خانه ،کلاس بودم حالم بهتر بود. امروز که خانه ام اوضاعم اصلا خوب نبوده.
همه کارهایی که به خانه می آمدم انجام داده ام.
همه اینها عوامل ظاهری قضیه هستند. صبح فهمیدم یکی از فامیلهای دور فوت کرده. دیشب خانه دختر کوچکش بوده، رفته دستشویی و وقتی بیرون آمده حالش بد شده و در بغل دختر کوچکش مرده.
مردن آنقدر بی بهانه و یکهویی اتفاق می افتد که هر بار باز هم برایم ترسناکتر از قبل ظاهر می شود.
۱۴۰۰/۲/۲