ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نیمه شب ازم پرسیدی
منظورت از نویسنده بودن، یا نویسنده شدن، چیه؟
نویسنده کیه؟ چیه؟
و من صبح پیامت را خواندم. چطور باید جوابت را بدهم؟ بالاخره بعد از مدتها یک سوال از من پرسیدی و من باید سعی کنم اطلاعاتم را طبقه بندی کنم و یک جوری منظم بنویسم. اصلا چرا اینقدر برایم مهم شده؟
آن موقع سرچ نکردم هر چه به ذهنم رسید نوشتم.
الان هم برای خودم می نویسم که بدانم و دسته بندی کنم و بالاخره بدانم چه می کنم و می خواهم بکنم.
تعریف پرویز ناتلخانلری:
اگر نویسندگی را در کل به معنی عمل کسی که مینویسد بگیریم، هر کس را که بنویسد، اگر چه نوشتهٔ او سیاههٔ خرج خانه یا دفتر حساب دکانش باشد، نویسنده باید خواند. در این حال نویسندگی کار دشواری نیست. الفبا را باید شناخت و مختصر خطی باید داشت که خواندنی باشد. اما در اصطلاح، اینگونه کسان نویسنده خوانده نمیشوند، نویسنده کسی را گویند که کارش این است، یعنی معانی و مطالبی در ذهن دارد که از آن سود یا لذتی عام برای خوانندگان حاصل میشود و آن معانی را به طریقی مینویسد که همه به خواندن نوشتهٔ او رغبت میکنند و از آن لذت یا سود میبرند. معنی نویسنده در عرف، باز هم از این خاصتر است، کسی که کتابی دربارهٔ نجوم بنویسد، اگر چه اصول این علم را درست بیان کرده و نکتههای تازهای در آن به میان آورده، نویسنده نیست، منجم است. مؤلف کتابهای تاریخ و جغرافیا و فیزیک و شیمی را هم نویسنده نمیخوانند، عنوان این پژوهندگان: مورخ، فیزیکدان، شیمیدان است. اما اگر کسی در یکی از رشتهها کتابی بنویسد که هنرش در انشای عبارت و بیان مطلب، دلنشین و ستودنی باشد، او را گذشته از عنوانی که دارد، نویسنده هم میخوانند. پس نویسندگی هنر خوب و زیبا نوشتن است.
چیزی که در ذهن من می ماند این است که چقدر کتابهایی چاپ شدند که یک عده خاصی نوشتند و چاپ شد وعده خاصی خواندند. یا بعضی خودشان پول دادند و کتاب را چاپ کردند . بعضی هم توسط ناشر کشف شدند و نوشته هایشان دیده شد و چاپ شد.
منم این روزها تمرین نوشتن اصولی و در چهارچوبی که در درک و فهمم می گنجد می کنم اما خیلی سخت است و هنوز خیلی راه دارم.
داستان بنویسم که چه بشود؟ چه دغدغه ای دارم؟
نامیرایی.
وقتی نوشته هایم چاپ بشود دیگر از یاد نمی روم. من از ، از یاد رفتن می ترسم.
۱۴۰۰/۴/۵