ما نبودیم،عشق ما در ما حضورمان داد.جدیداً بدون امضا بهم زنگ نمی زنه.حتی وقتی که می گه شب بهت زنگ می زنم باز هم زنگ نمی زنه.اون خیلی خسته است.مسئولیت هاش زیاد شده.درکش می کنم ولی نمی دونم چه جوری می تونم بهش کمک کنم چون هیچ چی نمی گه.می دونم به زودی همه چی دوباره رو به راه میشه.اینجا هم برای این نوشتم تا بدون امضا بدونه دوستش دارم و دوست دارم بهش کمک کنم تا اینقدر خسته نباشه. مریم
بدون امضا
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1382 ساعت 13:27
مریم عزیزم با این کارت ذوق زده شدم . ممنون و ببخش که من این طوری شدم . امروز برای من شروع همون دوستیه . همون شش سال پیش یادته که همین روز با هم آشنا شدیم . دوباره شروع می کنم . دوباره از اول و بهتر از قبل مهربونم . خیلی دوستت دارم .
ا...اينو کدومتون نوشتين؟ فيلمبرداريه؟
من اومدم بنویسم که شاید فائزه نیاز داره یه مدت تو خودش باشه و تنها... شاید داره به یه تغییراتی در خودش واقف می شه... و شاید ...هزار تا شاید دیگه برای این موجود دوپای پیچیده ی غریب...که نه خودش خودشو می شناسه و نه توقعی یه که دیگران اونو بشناسن!!!!!!!! و فائزه هم فقط یکی از اونهاست.... بعد دیدم خودش جوابتو داده.
به هر حال این هم نظر من بود!