بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

ما نبودیم،عشق ما در ما حضورمان داد.جدیداً بدون امضا بهم زنگ نمی زنه.حتی وقتی که می گه شب بهت زنگ می زنم باز هم زنگ نمی زنه.اون خیلی خسته است.مسئولیت هاش زیاد شده.درکش می کنم ولی نمی دونم چه جوری می تونم بهش کمک کنم چون هیچ چی نمی گه.می دونم به زودی همه چی دوباره رو به راه میشه.اینجا هم برای این نوشتم تا بدون امضا بدونه دوستش دارم و دوست دارم بهش کمک کنم تا اینقدر خسته نباشه.

           مریم

نظرات 3 + ارسال نظر
فائزه یکشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 17:26 http://bedoneemzaa.blogsky.com

مریم عزیزم با این کارت ذوق زده شدم . ممنون و ببخش که من این طوری شدم . امروز برای من شروع همون دوستیه . همون شش سال پیش یادته که همین روز با هم آشنا شدیم . دوباره شروع می کنم . دوباره از اول و بهتر از قبل مهربونم . خیلی دوستت دارم .

آيدين دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:55 http://aidin21.persianblog.com

ا...اينو کدومتون نوشتين؟ فيلمبرداريه؟

انیتا دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 09:37

من اومدم بنویسم که شاید فائزه نیاز داره یه مدت تو خودش باشه و تنها... شاید داره به یه تغییراتی در خودش واقف می شه... و شاید ...هزار تا شاید دیگه برای این موجود دوپای پیچیده ی غریب...که نه خودش خودشو می شناسه و نه توقعی یه که دیگران اونو بشناسن!!!!!!!! و فائزه هم فقط یکی از اونهاست.... بعد دیدم خودش جوابتو داده.
به هر حال این هم نظر من بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد