بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دیالوگ ۲

+ آقا پسر ، چنده ؟

ـ سه  بسته شکلات، پونصد ،

+ بیا ،

- مرسی

و چشمان خیس من را فقط اتوبوس دید و غصه ام را خیابان فهمید ،

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
المیرا پنج‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:59 http://foursteps.blogspot.com

گاهی فکر می کنم اون پسرک مثلا یا دخترکی شبیه اون اگه بفهمه من چقدر دلسوزیم شده شاید ازم متنفر بشه و بزنه دماغمم بشکنه.
گاهی فکر می کنم اون تو دنیای خودش اونقدر بدبخت نیست که تو از بیرون می بینی و فکر می کنی هست.
حرفم بی رحمیه؟
اگر هم بی رحمانه باشه بی رحمانه تر از چند تا پست قبلت نیست که خودت رو - که مثل اون بچه یک انسانه- اونطور کوبیدی و لعنت کردی و براش مرگ آرزو می کنی.
من به دلسوزی تو شک می کنم اگر رفتارت با خودت اینطوریه.
با خودت مهربون تر باش.

من اون روز خوبنبودم مثل همیشه ها اما دلم برای پسرکها و دخترکها هیچ وقت نسوخته . اون روز به غصه خودم گریستم ...چشم سعی می کنم مهربونتر باشم .

malahat دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 21:41 http://aks.aminus3.com

انگاری هوا کمی ابریه
من زیاد آفتابی نشم بهتره
المیرااااااااااااااااااا عصبانیه هاااااااااااا
p:

المیرا سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 ساعت 16:23

از اون روز عذاب وجدان گرفتم این کامنتو برات گذاشتم فائزه. لحنم عصبانی بود حق نبود باهات عصبانی حرف بزنم. ببخش. ولی مهربون باش با خودت رو سرش هستم. چون منشا محبت واقعی به همه کس و همه چیز محبتیه که آدم از خودش دریغ نمی کنه.

نه عزیزم . ناراحت نباش . من خوبم . تو دوستمی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد