ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بدون امضای سالهای قبل را می خواندم که چقدر دیوانه وار و بدون ملاحظه احساساتش را بیان می کرده و باورم نمی شد من همانم که همه آنها را نوشته ام .محتاط تر شدم،می دانم .نه اینکه خوب باشد ، نه . انگار بزرگتر شدم . هشت سال می گذرد که اینجا مثل سنگ صبور، ناگفته هایم را میداند.
خستگی روزها ، خوابهایم را آشفته می کند . این زندگی تازه از جهت استقلالش بیشتر دوست دارم . و باید بیشتر بنویسم . تمرین کنم . بخوانم و باز بنویسم که همه سرگرمی و اشتیاقم است .
آنقدر در ادبیات غرق می شوم تا قلبم تاب بیاورد . تاب این زندگی و همه چیز را .
سلام ..
من هم بدون امضای سالهای قبلت رو خوندم ..
9 سال نوشتی .. امیدوارم سالهای سال بنویسی ..