به پهنای صورت اشک ریختم ، برای مادر و پدری که در فیلم " من مادر هستم " . حالا هم دارم همان سی دی که از مغازه بتهوون خریدم را گوش می دهم . " چهار فصل ویوالدی " . به آقا گفتم از اون قلمه ها به من می دهید ؟ آقای فروشنده گفت گلدانها متعلق به برادرش است و وقتی هم گل دارند که نمی شود . قهر می کنند و من نکته ای تازه در باب بنفشه آفریقایی دریافتم .قرار شد یک روز صبح بروم
بتهوون و قلمه بگیرم .
فروشنده ای که قول قلمه داده به شما از دوستان من هستش...پیگیرش شدم...گفت هنوز گل دارن :)
بله گل دارند اما قلمه های دیگه اشون که ندارند ! تازه من هر روز خیره خیره از اونجا رد می شم . فک کنم منو شناختن ...
من وقتی لینک وبلاگتونو بهش دادم خوند...کلی براش جالب بود...مطمئن باشین این بار دست خالی برنمی گردید :)