ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
باز هم وقتی نشستم سرجلسه کنکور ، تصمیم گرفتم ، که بعد از کنکور شروع می کنم درس بخوانم ، که حتماً قبول می شوم اگر حسابی بخوانم . می دانم این تصمیم کبری فقط مخصوص به زمان دادن کنکور و دیدن سوالاتش است . بعدش دوباره یادم می رود . اما خوبیش این بود که بعدش مسیرمان را کج کردیم و رفتیم جلوی سینما آفریقا و وقتی آقای مهرجویی از ماشین سفیدش پیاده شد ، با همان عینک همیشگی اش و ژاکت قرمز و رفت توی سینما ، ما هم به دنبالش البته با دو تا بلیط گران برویم که فیلم چه خوبه که برگشتی را ببینیم و البته سینما آنقدر پر بود که روی زمین بنشینیم . بعد چند سال دوباره خاطرات جشنواره های سالهای قبل که توی صف می ایستادم برای چندین ساعت ،توی ذهنم زنده شد . برای مردخانه عجیب بود اما من تعجب نکردم که باید روی زمین فیلم می دیدیم و آخرش او نمی آمد ، می خواست از عطاران امضا بگیرد . عین سالهای قبل من و من گفتم بی خیال بدو بریم خونه .