ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
از صبح افتادم به جان خانه، پنجره ها، آشپزخانه. فکر می کردم شاید سکه ها پیدا شود. من خانه ام را دوست دارم و دلم نمی خواهد از اینجا بروم. هیچ وقت فکر نمی کردم یک روزی قرار باشد اینجا باشم و این همه دلبسته اش شوم.
شبها دیوار آبی اش بهم آرامش می دهد.
پرده ها را شستم، زمینها را دستمال کشیدم. کاش تنها بودم. و این آرامش همیشگی بود.
تلگرام که قطع شده، وقت بیشتری دارم. کتاب خواندم و حالا تصمیم دارم نوشتنم را همین جا و هر روز و هر ساعت ادامه بدهم.
وقتی حال تو را می پرسد هیچ ندارم بگویم.
اما از گذشته ها که حرف می زنم و بهش خبر می دهم خودش هم می گوید کاش...