بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

برایم فیلمی فرستاده از بدنیا آمدن طبیعی بچه، ده ثانیه اول را تماشا می کنم. چقدر تمیز و مرتب است این مادر، سر بچه در کیسه آب نازکی بیرون می زند. حالم بد می شود و دیگر نمی بینم. برایش پیام می دهم این چیه فرستادی حالم بد شد. می گویم وحشتناک و ترسناک و دردناک است. پیام می دهد: ترسناک نیست. می گویم زن نیستی. و می خواهم بگیرمش به باد فحش که چه میفهمی از زایمان و درد و بدنیا آمدن و روزش. می پرسد تو طبیعی زاییدی؟ می گویم هر دو. با تعجب می گوید: چطور؟

حالا باید داستان بدنیا آمدن دخترک را تعریف کنم حوصله ندارم. خیلی خلاصه می نویسم: از ده صبح تا چهار عصر درد کشیدم. دهانه رحمم هشت سانت باز شد اما لگنم کوچک بود و بچه نیامد و بعد از یک آمپول وحشتناک بین پاهایم و جیغ بلندی که از درد روی صندلی هولناک زایمان کشیدم، روی ویلچر بردنم اتاق عمل و در عرض یک ربع بچه را با سزارین بیرون کشیدند. 

 

دیگر ساکت می شود. و شاید می فهمد چه کار اشتباهی کرده از اینکه این فیلم را برایم فرستاده. یا خجالت کشیده که هیچ مردی ، ذره ای از دردی که یک زن می برد را لحظه ای درک نمی کند. 

بوس می فرستد و می رود سراغ زن و بچه خودش.


ببینید خودش شروع کرد به صحبت وگرنه من که کاری به کارش نداشتم

والا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد