ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
می ترسم بخوابم، می ترسم بخوابم و دیگر بیدار نشوم.
می ترسم از حجم این همه خوشبختی و دوست داشته شدن از دور و نزدیک. از پیامهای قشنگ تبریک، از هدیه های به یاد ماندنی، از همه لحظات خوبی که از پنج شنبه دارد بهم می گذرد ، از فایل صوتی که برام فرستادی و تبریکت، می ترسم بخوابم و همه این ها دود بشود برود هوا و خواب باشد.
نمی خواهم تمام شود. نمی خواهم این همه انرژی ها و آرزوهای خوب حیف شود. بیدار نشسته ام و یکی یکی پیام ها را می خوانم و جواب می دهم. و قشنگترین ها را در جایی آرشیو کنم برای روزهای مبادا. روزهایی که دلم گرفت از چهل ساله شدنم. آنها را بخوانم و کیف کنم و باز انرژی بگیرم.
دلم می خواهد تا همیشه این قشنگی ها ادامه پیدا کند. این لحظات خوب به یادماندنی.
برای خود خودم.
الان که داشتم مسواک می زدم خودم را در آینه نگاه کردم. موهایم را که سفید شده بود. دست کشیدم روی موهایم. چقدر گذشته بود. اولین موی سفیدم مال بیست و دو سالگی بود. و حالا تعدادش از دستم در رفته.
چقدر تغییر کرده ام از بیست سالگی تا الان؟
چطور می شود عمر می گذرد ؟ چطور شد چهل ساله م شد؟
باورم نمی شود.
۱۴۰۰/۲/۲۵