ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قد کشیدم و فکر کردم که در دلم می توانم دوست داشتنی مخفی داشته باشم و بعدها فهمیدم این جزء طبیعت آدمی است. اینکه دوست بدارد و دوست داشته شود. آدمهای مختلفی را برای دوست داشتن انتخاب می کردم با سبک های مختلف فکری و زندگی اما در زمان جوانی و اوج بی وزنی چیزی که بسیار نو و تازه بود چت کردن در یاهو مسنجر بود که دنیای تازه ای پیش روی همه باز کرده بود. تو در خانه می نشستی و با هر کسی در هر جای دنیا حرف می زدی. البته دردسرهای آنلاین شدن مثل الان نبود. صدای قژقژ وصل شدن مودم در نیمه شب وقتی همه خواب بودند، اشغال شدن تلفن، و خنده دار بودن همه اینها وقتی می نویسم بعد از گذشتن این همه زمان و تغییر و تحول در دنیای سیم ها و سرعتها. پدیده وبلاگ هم بسیار داغ و تازه بود و من از سال هشتاد و یک در وبلاگ های متعددی که می ساختم نوشتم اما یک وبلاگ ثابت از شهریور هشتاد و دو تا به امروز همراه و همدم من است و تغییرات و بهتر شدن نوشتنم مدیون وبلاگ نویسی های روزانه ام است. تمام این مقدمه چینی ها برای معرفی مرد دوم زندگیم است. مردی شاید هیچگاه حضور فیزیکی نداشته اما عشقش من را تا عمق جانم سوزانده و زندگیم را زیر و رو کرده.پسرکی که هنوز اگر ناغافل عکسی در اینستاگرام بگذارد من را زیر و رو می کند و یک دنیا عشق برایم زنده می کند.
نوشته های همدیگر را در وبلاگ خواندیم،در یاهو چت کردیم و با هم تلفنی حرف میزدیم.
بهمن ۹۹