ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کلاسهایم امروز نفسهای آخرش را کشید، با نانا خداحافظی کردم و برایم بوس های هواییش را در آسانسور فرستاد. و آن پسرهای شیطان وسط راهرو فریاد می زدند دوستت داریم. چشمهایم را دادم به شکوفه ها و غروب مه آلود و ناواضح شهر. خودم را رساندم به دندانپزشکی و به خودم جایزه دادم. به آکواریم مطب زل زدم تا نوبتم برسد. دکتر دانه دانه دندانهایم را سابید. حالا لبخندم قشنگ شده و قرار من در سال جدید بیشتر لبخند زدن است.
قبل از شروع کلاسم ، رفتم به کتابفروشی محبوبم، به خودم جایزه دادم. چند تا مجله و کتاب. از ردیف سنبلها و سبزه ها و شب بوها و از کنار بهار رد شدم.
۲۵اسفند۹۹