بدون امضاء

کتاب های صوتی زیادی گوش دادم، چندین سریال خوب دیدم و فیلم های قشنگی تماشا کردم و چند کتاب هم خواندم.


و شروع کردم به نوشتن جدی. 

یک دندان کشیدم و یک دندان ایمپلنت کردم. تغییرات هورمونی شدیدی داشتم که الان کنترل شده. سعی کردم از خودم مراقبت کنم. 

اینها برای شواف نیست، صرفا برای یادآوری نعمتهای زیادی که امسال برایم داشت ، البته که خیلی از دوستان و آشنایان را به خاطر کرونا از دست دادم که دردناک بود. 


تجربه تلخی برای همه جهانیان بود. کاری به پشت پرده ها و توهم ها و توطئه ها ندارم. دارم از آرزویم برای همه بچه های دنیا حرف می زنم که دلم می خواهد همه شان شاد باشند بدون اینگه نگران چیزی باشند. 

مرزها و خط کشی ها برداشته شود و هرکس آزادانه هر طور که دوست دارد هر کجا که میخواهد زندگی کند. 

می دانم خیلی آرمان گرایانه است اما اینها را دلم واقعا می خواهد.

از صمیم قلبم دوست دارم دوستم را که یازده سال است ندیده ام ، ببینم و لمسش کنم و در آغوش بگیرم . بعد کتابم را چاپ کنم. بعد از سفرهای رنگارنگی که رفتم و دنیا را گشتم باز بنویسم و کتاب سفرهایم را چاپ کنم  و این بشود ادامه زندگیم. دوست داشتنم هیچگاه ته نکشد. همه را دوست داشته باشم، چون تو بهم یاد دادی که عاشق سوسک و درخت و آسمان و زمین و آدمها و کاغذ و نوشتن باشم.

یادم نرود حرفهایی که بهم زدی و صدایی که بهم جرات زندگی و نوشتن می دهد. کرونا از بساط روزگار جمع شود. و همه سلامت و دل خوش باشند.

من از دوست داشتن بنویسم و چیزهای الهام بخش زندگیم برای نوشتن، باشند. 

خودت گفتی رویاها و آرزوهایی که به کسی صدمه نزند. پس همه شان را می خواهم. امسال که این همه زمان عوض می شود، من چهل ساله می شوم امیدوارم برای همه مردم دنیا خوبترین اتفاقات بیفتد. 



آخرین روز سال ۹۹

دلم نمی خواهد تمام شود.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد