بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

آمدم برگ توت بچینم برای کرم ابریشم

دیدم توتها رسیده 

و انگار تا به حال توت نخورده ام

توت های رسیده را آرام چیدم ، مثل دانه های قند در دهانم آب می شدند.

یادم رفته بود در خانه باز است

دخترک در ماشین خواب است

دیرم شده

و کلاس دارم.

توتها عین خود زندگی محسورکننده بودند.

حیف آنهایی که از دستم می افتادند روی زمین.

 


۱۴۰۰/۲/۱۹

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد