بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تمام حیاط را شستم، تخت ها را ولو کردم انگار که تابستان رسیده باشد و عصرهای گرم و کشدارش باشد که بخواهیم زیر سایه توت یله شویم. 

همه جا را سابیدم. 

توتهایی که له شده بودند را جارو زدم و آب گرفتم. ایووان را شستم و همه گلدانها را مرتب کردم و به ریحان ها آب دادم.


صدای باران می آید. قطره های زیر باران روی سقف می چکند. 

اردی بهشت هنوز سرد است. خودم را پیچیدم دور پتوی دختریم. همان پتوی گلبافت قرمزی رنگی که سالها پنهانی زیرش گریه کردم، خیال بافتم و عاشق شدم و غصه خوردم . 

هنوز من با این پتو شبها سر می کنم. 

حتی حالا که بهار رسیده.


۱۴۰۰/۲/۲۰

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد