ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باید بلند شوم بروم مسواک بزنم و بخوابم. صبح به موقع بیدار شوم و بروم بسوی کلاسهای این هفته. بروم سراغ ماجراهای تلخ و شیرین هفته جدید از ماه خرداد سال ۱۴۰۰. وقتی هیچ نشانه ای از تو نیست، به هر چیزی چنگ می زنم. می روم توی گوگل مپ و میام خانه ت را پیدا می کنم. می پیچم توی کوچه ت روبه کوه های بلند پر برف. اینجا هوا خیلی گرم شده و امروز هزار بار برق خانه رفت. برق همه خانه ها.
دلم تنگ است. حالا چنگ می زنم به سایت ها. به عکسهای قدیمی با نیم وجبی ها و بچه های بزرگتر، به صدایت، به نوشته هایت. به همه چیز چنگ می زنم تا تو را لحظه ای داشته باشم. بعد برمی گردم به خودم. به تنهایی. گلهای زردم پژمرده شدند. در کنار بنفشها مانده اند. اول خرداد این قدر غم انگیز. از صبح فقط به کتاب درمان شوپنهاور گوش دادم و بالاخره آخر شبی یک داستانکی از همان ها که تو خوشت نمی آید نوشتم برای تکلیف این هفته کلاسم. همه کارها را انجام داده ام. زباله ها را جمع کرده ام، وسایلم را آماده چیده ام. ماشین ظرفشویی دارد ظرفهای این سه روز را می شوید. صبح که بیدار شوم بچینمشان سر جاهایشان.
هر چه بیدار بمانم باز دلتنگی بیشتر می شود.
کاش زودتر خوابم ببرد.
۱۴۰۰/۳/۱