ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
من فراموش می کنم از اتفاقهای زندگیم درس بگیرم و اشتباه نکنم. و دوباره همان کار همان مهربانی همان ساده لوحی را تکرار نکنم، اما خوب فراموش می کنم و یاد می رود که آدمها هم فراموشکارند.
دیشب آنقدر خسته بودم خوابم برد، پنج بیدار شده بودم و دیگر نخوابیده بودم.
زن ح از مردن شوهرش دارد بی تابی می کند. شوهری که نمی گذاشته آب در دل بچه ها و زنش تکان بخورد. گوشت و مرغ می خریده در فریزر می گذاشته، غذا می پخته و همه کارهای خانه را انجام می داده. ح متولد ۴۳ بود و حالا دیگر زنده نیست. چطور می شود شوهرانی این چنینی وجود داشته باشند؟ چطور می شود اینقدر زود بمیرند و شوهران بی مصرف تن پرور همچنان زنده بمانند؟ مردانی پرگو و حراف که کاری جز حرف زدن ندارند، و همیشه دروغ می گویند.
این قسمت را پر رنگتر از بقیه چیزها دیده ام. تجربیات یک فرد نمی تواند باعث کلی گویی شود اما چه کنم که اجتماع مردانی که دیده ام همینطور بوده اند.
و هیچ گاه از مواضع بیخودی و غیرمنطقی خود کوتاه نیامده اند و این کلافه ام می کند. و حتی لجبازتر.
۱۴۰۰/۳/۳