بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بغض داشتم، شنیدن صدایت در تاریکی اتاق، در تاریکی بدون ماه، مثل دیدن ماه بود برایم. صدای خسته ات، صدای مهربانت، صدای نگرانت. دلم می خواست همان موقع می زدم زیر گریه، مثل کسی که روی شانه ات سر می گذارد و های های گریه می کند. کمی دیگر سکوت کرده بودم صدای گریه ام بلند می شد. دلتنگی، دلشوره، تنهایی و غصه و بی کسی بود، پس گریه کوچکترین عکس العملم بود. چند شبی قاب پنجره اتاقم بدون ماه و ستاره است . پریشب که از غصه بیدار شدم و گریه کردم و دیگر خوابم نبرد، مشتری عرض پنجره را طی کرد و رفت. باهاش حرف زدم. از تنهایی که هیچ کس نبود که باهاش درد و دل کنم. 

من هم درد دل دارم. منم دلم می خواهد یک دل سیر توی بغل کسی که دوستش دارم گریه کنم. اما همیشه باید لبخند بزنم و خوشحال باشم و اخم هایم را پنهان کنم. 


مراقب خودت باش.



۱۴۰۰/۳/۱۹

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد