بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دیگر دلم نمی خواست بنویسم. بنویسم که چه؟ بنویسم که هیچ شادی نیست، ذوقی حتی برای نوشتن ندارم. نوشتن دلسردی، نوشتن از دلمردگی کار من نیست. کار من نوشتن از عشق و امید و قشنگی است. وقتی درد و رنج و بغض دارم هیچ چیزی را نمی بینم. همه چیزهای قشنگ روی زمین نامرئی می شوند و فقط افسردگی باقی می ماند. افسردگی چیز غریبی است. توی وجود آدمی است که گاهی با تمام وجود لبخند می زند و عاشق است. پس صبر می کنم که لبخندهای قشنگ واقعی از ته دلم برگردد. 


۱۴۰۰/۳/۲۰

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد