ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صبح شده، دهانم تلخ تلخ است. پرنده ها آنقدر می خوانند که فکر می کنم هیچ وقت سکوت نبوده،
روزها تند تند می گذرد.
تابستان شده، هنوز تابستان نیامده.
وقتی چشمهایم باز شد هنوز هوا تاریک بود. ستاره درشت پر رنگ من در قاب پنجره بود، ماه نبود.
چشمانم را هی بستم خوابیدم، بیدار شدم. دوباره بیدار شدم و ستاره رفته بود جلوتر. باز خوابم برد. و دیگر ستاره رفته بود. و دور شده بود.
مثل من و تو که هی دورتر می شویم. حالا انگار مثل دیدن ستاره هالی که هر چند سال یکبار اتفاق می افتد.
۱۴۰۰/۳/۲۵