بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

نخوابیده ام. از وقتی رفته ام در قطار تا همین الان. چطور می شود که این قدر نخوابم؟  از هیجان این تجربه ناب بعد از ده سال، تنهایی نصفه و نیمه ای که در این چند روز دارم. می روم و می آیم. در خیال خودم رویا می بافم و هر کار دوست داشته باشم می کنم. بلند بلند می خندم و حرفهای سکسی می زنم. هیچ حد و مرزی در استفاده کلمات ندارم. دارم خودم را محک می زنم که تا کجا می توانم پیش بروم. 


باز فرو می روم در ته ته های خودم.


۱۴۰۰/۴/۲۳

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد