بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

نویسنده محبوبم 

عباس معروفی 

همین حالا نوشته بود دارد می رود بیمارستان شریته برلین برای عمل تومور مغزش. نوشته بود اگر زنده بیرون بیاید می آید و می نویسد که چطور این تومور از گلوگاهش رشد کرده و زده به مغزش و به این روز افتاده، و گرنه دخترانش نوشته هایش را چاپ خواهند کرد.

قلبم مچاله شد. سه سال پیش بود که کتابش را برایم امضا کرده و نامم را نوشته بود برایم. و حالا می مانم با این همه آوار درد که از همه جا بر سرم ریخته می شود. چرا هیچ چیزی سر جایش نیست و هیچ کس بدون درد نیست؟


۱۴۰۰/۴/۳۰

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد