ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بعد از اینکه خوابم برد، خواب دوست شاعرم را دیدم. خیلی شبیه گلشیفته است و همیشه بهش گفتم و چندین بار هم بهش گفتم سکسی و توی گروه دوستی مان که سه نفر است و یک دوست نویسنده دیگر هم هست بهش گفتم به شوهرت حق می دهم که آب از لب و لوچه اش آویزان باشد.
صبح خواب دیدم که من و دوست شاعرم جایی هستیم تنها و محکم بغلش کردم . چند روز پیش که حرف شده بود ، درباره مهاجرت می گفت و قرار است تا آخر سال از ایران بروند کانادا یا آلمان. قلبم فشرده شد. بهش گفتم خیلی دلم برای تو و پسرهات تنگ شده. توی خواب خلاصه حسابی لبهایش را بوسیدم و بغلش کردم و کیف کردم. خودش هم خیلی خوشحال بود.
۱۴۰۰/۹/۲۴