ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نمی توانم .
دیگر توان ادامه ندارم؛
برای کشیدن این جسم ِخسته
روح ِ سرگردان ِ ناراضی.
نمی توانی.
حتی رنگها
فرمها و سایه روشنها
نمی تواند.
حتی کاکتوسها و شمعدانی
( که قبلا تنها دلخوشیم برای زندگی بودند )
شادم نمی کنند.
زیر پوستم
در رگهایم
تاریکی جریان دارد.
و من با خودم
نا امیدی را صرف خواهم کرد .
و پایانی برای آن نیست .
از خانه بیرون زده ام.
با چمدانی از وسایلم
من هنوز در راهروهای پیچ در پیچ دنبال کلاس می گردم.
بالاخره بچه ها را پیدا می کنم.
everybody please listen
طوفان شدیدی در می گیرد
چیزی شبیه کاترینا؛
البته بدون آب
ابرهای سیاه و آسمان رنگ خون
be brave . nothing happen. come here my little girls.
دخترک در آغوشم در حال جان دادن است؛
دستانم می لرزد
انگار جسمش کوچک و کوچکتر می شود
متهم می شوم به قتل
و آنها نمی فهمند که حادثه ای وحشتناک رخ داده است...
لباسهایم که حالا پارچه های پاره اند را جمع می کنم.
از در چوبی ؛
انرژی عجیبی هلم می دهم.
و از خواب می پرم.
یک ستاره بازیگوش
از حیاط آسمان بیرون دوید
هنوز ته مانده های خورشید
را سر می کشید
اما ستاره طاقت نداشت
از پی چیزی آمده بود
شاید ماه
دلتنگ بود
چیزی در دلش مالش می رفت
شاید ملتهب بود ؛
شمرد
سه شب بود
که نور ماه به صورتش نتابیده بود
کسی برایش لالایی نخوانده بود
موهایش را نوازش نکرده بود
خوابش نکرده بود
بوسش نکرده بود
ستاره صدایش زده بود
آرام ؛ آرام
تا در رویا ....
اما
دور بود ؛ خیلی دور .
12/3/2004